یکی از دلایل مهمی که سبب دامنه دار شدن اعتراضها و اغتشاشهای اخیر شده است، دوقطبیهای شدید فرهنگی است که در جامعه ما شکاف عمیقی را پدید آورده است. این دوقطبی جامعه را دچار افراط و تفریطی مخرب کرده و سبب شده است دو طرف مخالف یا اصلا سخن طرف مقابل را نشنوند یا اگر هم بشنوند، تمایلی به فهمیدن نداشته باشند. در این شرایط اساسا هر سوژه فرهنگی آبستن دو قطبی شدن است. موافق و مخالف، مذهبی و غیر مذهبی، محجبه و بی حجاب، باسواد و بی سواد، پیر و جوان و....
اما چه چیزی این دو قطبی را پدید آورده و چه چیزی آن را تشدید کرده است؟ خاموشی اهل فکر و اندیشه و میدان داری سلبریتیها یکی از عوامل مهم این بحران است. رویکرد چهره محور و شهرت پرور صدا و سیمای ملی و بیشتر دستگاههای فرهنگی و هنری سبب شده است ارتباط متفکران و فرزانگان و اهل حکمت و اندیشه و ادب با رسانه ملی به حداقل برسد و فقط سلبریتی ها، مرجع فکری مردم و منشأ تأثیر بر جامعه باشند.
اتکای بیش از حد رسانه به چهرههای مشهور سینمایی و ورزشی و فقدان برنامهای مدون و مداوم برای الگوسازی و بهره گیری از اهالی فکر و فرهنگ، صدا و سیما و دیگررسانههای رسمی را به رسانهای صرفا مختص سرگرم کردن توده مردم بدل کرده و باعث قهر قشر متوسط شده است.
در این شرایط که متفکران و منتقدان جایی در رسانه ملی ندارند، مخاطب به دنبال برنامههای انتقادی و برای مواجهه با آرای کارشناسان حوزههای مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، جبرا باید دست به دامان شبکههای فارسی زبان ماهوارهای شود. این وضعیت است که جامعه میلیونی مخاطبان را دودستی تقدیم شبکههای مجازی سلبریتیهای داخلی و شبکههای ماهوارهای خارجی میکند.
زمانی که سلبریتی سینمایی و ورزشی برای مخاطب الگو شد، مخاطب در صفحات مجازی نیز چهره محبوبش را دنبال میکند. زندگی دوگانه سلبریتی محبوب در فضای رسمی و غیر رسمی، عملا همه باورهای اخلاقی و دینی مخاطب را نابود میکند. حضور ولنگار و بی قید و بند چهره محبوب در صفحات مجازی خط بطلانی بر جلوههای موجه همان چهره بر صفحه تلویزیون و پرده سینما میکشد.
وقتی بازیگر نقش همسر شهید، در صفحه شخصی اش هیچ گونه اعتقادی به ارزشهای شهدا نشان نمیدهد و ورزشکار محبوب در صفحات مجازی هیچ نشانی از فرهنگ دینی و پهلوانی ندارد، به مخاطب این گونه القا میشود که ارزشهای دینی و ملی، شعار ناکارآمدی است که به کار زندگی واقعی نمیآید.
جلوه دوگانه چهرههای مشهور، مخربترین دو قطبی ممکن است. از آنجا که مخاطب جلوه زندگی شخصی سلبریتی در صفحه مجازی را واقعی و جلوه سلبریتی در رسانههای رسمی را دروغین و فرمایشی مییابد، در ناخودآگاهش رسانههای رسمی دروغ گو و غیر قابل اعتماد ثبت میشود. وقتی اعتماد مخاطب از رسانههای رسمی سلب شد، از این پس این رسانهها هرچه بگویند دروغین است و فقط بر مخاطب تأثیر عکس خواهند داشت.
اکنون و در اعتراضهای اخیر، برخی سلبریتیها که در بستر رسانههای رسمی داخلی مطرح شده اند، با شبکههای فارسی زبان آن سوی آب همراه شدند و بر آتش اغتشاشها بنزین ریختند. تکلیف مخاطب هم که روشن است، از پیش در ذهنش رسانههای رسمی دروغین ثبت شده، پس به شبکههای ماهوارهای و صفحات مجازی پناه میبرد. مخاطب سرگردان در میانه دو قطبیهای ویران کننده اجتماعی، قدرت تمیز راست و دروغ و حق و باطل را از دست میدهد و در شکاف دوقطبی موجود، فرو میرود. بدیهی است کسی که دچار افراط و تفریط شده ا ست، اصلا سخن منطقی و عقلایی را نمیشنود.
جامعهای که متفکران و اندیشمندانش را جدی نگیرد و فقط به سلبریتیها اتکا کند، جامعهای بیمار است و بیمار از هذیان، گزیری ندارد؛ بنابراین با وقایع نیز برخورد هذیانی میکند، دروغ شبکههای ماهوارهای را میپذیرد، در خیابان دست به تخریب و بی اخلاقی میزند و در دانشگاه شعارهای دور از عفت سر میدهد. جامعهای که اهل فکر و اندیشه را دچار خاموشی و فراموشی کند، گریزی از سقوط فرهنگی نخواهد داشت و اولین ثمره سقوط فرهنگ، تنزل اخلاق است. جامعه ما به بیماری دو قطبی مبتلاست و درمان این بیماری فقط با رجوع به منتقدان دلسوز و متفکران بصیر، ممکن خواهد شد.